کد مطلب:321217 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:187

عقل حجت باطنی خداوند است
باب چهارم در دلیل عقل است بدانكه عقل را خداوند عالم حجت باطنی قرار داده است در میانه بندگان و شبهه نیست كه عقل كلیه حجت است چنانكه اخبار بسیار گواه این است ولی حرف در این است كه اگر عقل صرف و خالص شد حجت است اما اگر مشوب شد به اعراض و اغراض در جزئیات حجت نیست مثل اینكه چشم را خدا برای دیدن خلقت فرموده است و آنچه ببینید درست می بیند اما معذلك چشمی كه مرمود شد و غبار گرفت درست نمی بیند باید شخص بینائی كه چشم او سلامت است ببیند و برای او حكایت بكند و الا به قول خود آن شخص مرمود نمی توان اعتماد كرد و خود او هم اگر اعتماد به رؤیت خود كند خطای او بیش از صواب خواهد بود بلكه همه آنچه می بینید بر غیر آن وضعی است كه در واقع خارج است بداهة و رنگ و شكل هر چیزی را درست تمیز نمی دهد بلكه بعضی چیزها كه از نظر او اندك دور بشود مطلقا نمی بیند هم چنین است امر عقل ناقص ما زیرا كه همه اش مشوب به عادات و طبایع و شهوات است و اگر اینطور نبودیم محتاج به فرستادن پیغمبران نبودیم چنانكه در حدیث شریف می فرماید در رساله كه حضرت صادق (ع) برای اصحاب رای و قیاس نوشتند و در فصل الخطاب از بحار نقل شده فرمود كه اگر عمل كردن به رای و قیاس در نزد خدا جایز بود نمی فرستاد پیغمبران را به آنچه در آن فصل است و نهی از هزل و شوخی نمی كرد و عیب نمی گرفت جهل را ولكن مردم چون جاهل شدند حق را و كوچك شمردند نعمت را او استغنا به جهل خودشان و تدابیر خودشان از علم خداوند و اكتفا كردند به این از دون رسل خدا و قوام به امر او و گفتند چیزی نیست مگر هر چه عقول ما درك كند و الباب ما بشناسد پس این است كه خداوند به همان طرف كه رفتند ایشان را بر دو ترك كرد آنها را بدون راعی و ترك كرد نصرت ایشان را تا اینكه عبادت نفس خود را كردند من حیث لا یعلمون و اگر خداوند پسندیده بود از ایشان اجتهاد و نظر ایشان را و آنچه ادعا كردند از این نمی فرستاد بسوی ایشان جدا كننده از برای آنچه میانه ایشان
هست و نه نهی كننده از وصف ایشان و این است و جز این نیست كه استدلال كردیم بر اینكه رضای خدا غیر از این است به فرستادن او رسولان را با مور قیمه صحیحه و ترسانیدن از امور مشكله مفسده پس قرار داد ایشان را ابواب خودش و صراط خودش و ادلاء بر خودش به سبب اموری كه محبوب است از راوی و قیاس تا آخر حدیث شریف پس ملاحظه كن ببین كه اگر ما به عقل ناقص خود می توانستیم زندگی كنیم و بغایت اصلی كه معرفت و عبادت پروردگار است برسیم چه حاجت بود كه پیغمبران خدا را با این همه بلایا و محن به سوی ما بفرستند و ما را دعوت كنند و حال اینكه آنچه انسان به عقل خودش بفهمد به مراتب زودتر و بهتر عمل به مقتضای آن می كند زیرا كه بر طبع انسان ناگوار است كه تمكین از دیگری بكند و هر گاه خودش مطلبی را بفهمد با نهایت شوق و ذوق عمل خواهد كرد پس این چه حكایت است كه معذلك راضی نشدند كه ما به عقل خود بگیریم بلكه صریحا نهی از آن كردند این نیست مگر از جهت آنكه عقل در ما كامل نشده است و آنچه می فهمیم مشوب است به طبایع و عادات و میولات نفس اماره بسوء زیرا كه اول كه خداوند طینت انسان را از خاك می گیرد چون خاك دورتر از همه چیز است از مقام عقل لهذا شباهت او به عقل از همه چیز كمتر است و روز به روز خداوند او را ترقی می دهد و نزدیك به مقام عقل می فرماید تا اینكه عقل در او كامل می شود و آنجا جائی است كه قابل منصب نبوت می شود چنانكه در حدیث فرمودند كه خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود مگر بعد از كمال عقلش پس معلوم است كه من و تو كه همیشه در رتبه امت و رعیت هستیم هرگز عقل در ما كامل نمی شود بحدی كه خودمان صلاح و فساد چیزها را بفهمیم و اگر می شد دیگر فرستادن انبیاء لغو بود و اگر انصاف بدهی و حیرت و جهالت خود را در امور عالم ببینی این مطالب را علانیه خواهی فهمید و حاجت به تفصیل دادن نیست و چند حدیث باز ذكر می كنیم و می گذریم در فصل الخطاب از علی بن الحسین (ع) روایت فرموده است كه فرمود بدرستی كه دین خدا رسیده نمی شود به عقول ناقصه و آراء باطله و مقائیس فاسده و رسیده نمی شود مگر به تسلیم پس هر كس تسلیم از برای ما نمود سالم ماند و هر كس بما هدایت یافت هدایت شد و هر كس بقیاس و رای دین ورزید هلاك شد و هر كس در نفس خود حرجی یافت از آنچه ما می گوئیم یا حكم می كنیم كافر شده است به آن كسی كه سبع المثانی و قرآن عظیم را نازل فرموده و حال اینكه او نمی داند و روایت شده است كه بعد از آنكه سوره اذا جاء نصر الله نازل شد فرمود پیغمبر (ص) كه بدرستی كه خداوند حكم فرموده است به جهاد بر مؤمنین در فتنه بعد از من تا اینكه فرمود مجاهده می كنند بر احداث در دین هر گاه عمل بكنند به رای در دین و حال اینكه رای
در دین نیست این است و جز این نیست كه دین از پرورنده است امر آن و نهی آن و حضرت امیر (ع) فرمود كه پیغمبر (ص) كه زود باشد كه جدا بشود امت من بر هفتاد و سه فرقه یك فرقه ناجی هستند و باقی هالك و ناجون آن كسانی هستند كه متمسك به ولایت شما بشوند و اقتباس از عمل برای خود نكنند پس این جماعت سبیلی بر ایشان نیست و همچنین حضرت امیر (ع) فرمود بدرستی كه مؤمن نگرفته است دین خود را از رای خودش ولكن آمده است او را از جانب پرورنده اش پس گرفته است به آن تمام شد حدیث شریف و اخبار بسیار در این باب وارد شده است و حاجت بذكر همه ی آنها نیست پس به عقل نمی توان حكم كرد و اگر احیانا می بینی گاهی مشایخ ما دلیل عقلی ذكر می كنند و مستند آن كتاب و سنت است چنانكه شیخ مرحوم اعلی الله مقامه در شرح فواید بیان می فرماید و مستند هر یك از ادله ثلثه را كه حكمت باشد و موعظه و مجادله از كتاب و سنت می گیرد و همچنین سایر مشایخ در سایر كتب خود بیان فرموده اند پس اگر دلیل كتاب و سنت شاهد صدق دلیل عقلی هست به آن می گیریم و الا اعتماد بر آن نیست و چون سخن به اینجا رسید شروع می كنم در اصل مطلب و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و اگر در این بیانها كه در مقدمه عرض شد ناتمامی باشد و در اثنای سخن ضرور باشد انشاء الله شرح داده می شود و بدانكه ما اگر بخواهیم تمام این كتاب را از اول تا آخر عبارات آن را ذكر كنیم و جواب بگوئیم موجب اطناب خواهد بود و خوانندگان ملول می شوند و از آن منتفع نمی شوند این است كه باید بین بین را اختیار كرد كه نه از مطالب مهمه چیزی فوت شود و نه تطویل بلاطائل لازم آید.